تعارف هم حدی دارد !
در حاشیه دفاعیه جعفر پناهی در دادگاه !
پروین کابلی

سایت اخبار روز بیانیه جعفر پناهی سینماگر ایرانی را به رئیس دادگاهی که قرار است ایشان را محاکمه کند درج نموده است. طبق اطلاع همین سایت جعفر پناهی در اسفند ماه 1388 همراه عده ای دیگر از هنرمندان و اعضای خانواده اش در منزلش بازداشت شد و در چهارم خرداد 1389 به گذاشتن وثیقه دویست میلیونی از زندان آزاد شد. تا اینجای خبر همان اوضاع معمول در ایران است و هرکس به هر بهانه ای جمع شود و میخواهد با دیگران گپی بزند دستگیر میشود. سرنوشت جعفر پناهی سرنوشت بسیاری است .

من دقیقا نمیدانم در زندان بر جعفر پناهی چه گذشته است. فقط این را میدانم که زندان، زندان جمهوری اسلامی است و شوخی بردار نیست. هرکس سری به آنجا زده باشد میداند که زندان و شکنجه روحی و جسمی یعنی چه. در نیتجه ایشان نمیتوانند از این قاعده استثنی بوده باشد. اما آنچه که توجه من را جلب نمود متن دفاعیه ایشان از خودش در مقابل دادگاه است. من قصد برخورد به همه محتوی این دفاعیه را ندارم و فقط به چند نکته می پردازم .

 ایشان بعد از گله گذاری از توقیف بسیاری از فیلمهایش مینویسد: ( چگونه می شود تنها با استناد به سی درصد از فیلمی که هنوز تدوین و صدا گذاری نشده و مراحل فنی آن به پایان نرسیده کسی را متهم کرد.......) نقل از بیانیه

 اگر کسی با اوضاع ایران آشنا نباشد ( که این شخص باید در گوش گاو خوابیده باشد) حتما حق را به جعفر پناهی میدهد و میگوید که خوب درست میگوید. چگونه میشود از سی درصد یک فیلم فهمید که این فیلم میخواهد اقدام علیه حکومت در ایران را سازمان دهد. اما برای کسی که به اوضاع ایران آشناست میداند که نفس خواب نما شدن در ایران جرم است. نفس با خود اندیشیدن جرم است. البته که سی درصد یک فیلم حتما میتواند محتوی یک فیلم را نشان دهد. جمهوری اسلامی صدها مفتخور دانشگاهی و اتفاقا تحصیلکرده را برای همین استخدام کرده است که بتواند همه چیز را سانسور کند. با اسلام تطبیق دهد و به خورد مردم بدهد. بهترین تکنیک و بهترین کارگردانهای متخصص مغزشوئی را برای تبلیغات استفاده میکند. اگر نمیتواند مستقیم اسلام را به مردم قالب کند با ساختن فیلمهای بظاهر انتقادی و اجتماعی وارد میشود. لطفا کمی انصاف داشته باشید و نگاهی به سریالها و فیلمهای ایرانی بیاندازید تا متوجه شوید که چگونه اسلام همه جا حضور نامبارکش را نشان میدهد. مگر ایشان خبر ندارند که جمهوری صد هزار اعدام به کسی فرجه دفاع از خود نمیدهد؟            

جعفر پناهی در ادامه دفاعیه اش میگوید: من فیلم ساز اجتماعی ام، نه فیلم ساز سیاسی، چرا که سینمای سیاسی را فاقد ارزش هنری میدانم. سینمای سیاسی یعنی سینمای حزبی و شعاری. سینمای حزبی به تماشاگر میگوید چه باید کرد و چه نباید کرد. اما در سینمای اجتماعی هرگز برای تماشاگر نسخه پیچیده  نمیشود ...

جعفر پناهی در این نگاه تنها نیست. راستش منهم اصلا هیچ علاقه ای به فیلمهای شعاری و حزبی ندارم. ممکن است فیلم مستند از حزبی و واقعه ای برایم جالب باشد اما در غیر این صورت حاضر نیستم وقتم را برای دیدن چنین فیلمی که ایشان میگوید هدر دهم. تا اینجا ظاهرا اختلافی نیست. اما وقتی ایشان میگوید که من قسم خورده ام که فقط فیلمهای اجتماعی بسازم دیگر با ایشان اختلاف دارم.

سوالی که هنگام خواندن این دفاعیه در مقابلم قرار گرفت بلافاصله این بود کدام موضوع اجتماعی در ایران، بویژه در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، وجود دارد که سیاسی نباشد؟ میشود تم های اجتماعی را بر شمرد: زنان، کودکان، دختران خیابانی، اعتیاد، قوانین تشکیل خانواده و معاشرت زن و مرد، عشق، سطح معیشت مردم، قدرت خرید، حق سفر، ظاهر اجتماعی مردم، حجاب، اینترنت، دستمزدهای پرداخت نشده، قوانین خانواده، و ... برای تغییر در کدام یک از این موضوعاتی که بر شمردم میشود بدون گذار از سیاست تغییر بوجود آورد؟ لطفا اگر کسی از راه حل و آلترناتیوی غیر سیاسی خبر دارد ما را هم باخبر کند که عمرمان را با سیاست "تلف" نکنیم!

و در اواخر نامه ایشان اعلام میکند از هیچکس حتی بازجوهایش متنفر نیست و از آینده و مخاطراتی که ایران را تهدید میکند سخن میگوید و هشدار میدهد که باید  از کینه دوزی بکاهیم و به عقاید همدیگر احترام بگذاریم.( نقل به معنی از من)

جعفر پناهی مثل هر انسانی حق دارد که از خود دفاع کند. حق دارد هر نوع فیلمی که میخواهد بسازد. حق دارد هر جا که میخواهد سفر کند. فیلمهایش را به نمایش بگذارد، آنها را به بحث بگذارد و سر و صدا راه بیندازند. اما این حق را جمهوری اسلامی از ایشان سلب کرده است. آیا وقت آن نیست که ایشان از خود بپرسند چرا؟
 
این دفاعیه در خود یک دفاعیه شخصی نیست. دفاعیه طیف روشنفکری است که امروز در قامت های مختلف با علم کردن پرچم حقوق مدنی، تلاش میکنند که جمهوری اسلامی را با تغییرات کوچک و "انتقادات اجتماعی" درون سیستمی نگه بدارند. انتقاداتی است که درست به مانند اکثر فیلمها و سریالهای ایرانی که اتفاقا به دلیل سانسور در ایران بینندگان میلیونی دارند اسلام و خرافات را زیر نقد قرار نمیدهند.

مشکل جامعه قلم بدست و فیلم ساز و شعرا و ادبا در ایران این نیست که بقول جعفر پناهی آثار و فیلمهای حزبی و شعاری تولید میکنند، (چیزی که خیلی ها در ایران کرده اند و در خدمت رژیم هم بوده اند و خجالت هم نمیکشند) سوال این است که چگونه میشود که در خدمت خرافات نبود؟ در خدمت ادامه زن ستیزی و بقای رژیم نبود؟ به حقیقت پایبند بود؟ ارتجاع را تطهیر نکرد؟ آیا میشود به سیستم آپارتاید و سرکوب و تجاوز و فقر چشمک نزد و واقعا فیلم از واقعیات اجتماعی ساخت و از اداره سانسور اسلامی عبور داد و زندگی هم کرد؟ یا نه، باید با بازجو دیالوگ کرد، اعتراض بحق علیه بی عدالتی را مستقیم و تلویحا "خشونت" نامید و در عین حال که شعار کهنه "ما نویسنده ایم" و "ما هنرمندیم" و سیاسی نیستیم سرداد اما خط سیاسی مشخصی را در چهارچوب این حکومت پیش برد؟

تاریخ ادبیات و هنر در ایران تاریخ جالبی است. هر دوره ای آینه زمان خود است. در زمان خود میماند و کمتر به آینده نگاه میکند. نویسندگان توانا و شاعر خوب و فیلمسازان و عکاسان بسیاری که معمولا همه اینها در طیف روشنفکران یک جامعه قرار میگیرند در ایران کم نبوده اند. اما همین تاریخ میتواند شهادت بدهد که تعداد بسیار انگشت شماری از اینان بطور واقعی از درد و رنج مردم نوشتند. از فقر نوشتند. از سرکوب و تجاوز نوشتند. چرا کسی پیدا نشد که از انقلاب 57 و قیام مردم فیلمی تهیه کند و کتابی بنویسد. چرا کسی از زندگی سکینه آشتیانی و کبرا رحمانپور فیلم تهیه نمیکند. اینها که سیاسی نیست؟ زنان طبقه زحمتکش جامعه اند که به دام قوانین شریعت اسلام افتاده اند. چرا کسی از عاطفه رجبی فیلم تهیه نمیکند؟
 
جامعه روشنفکر دوم خردادی هنوز در خواب جاده سبزی است که قرار است به باغی که همگی در صلح و صفا در کنار هم بسر میبرند برسد (البته زنان در یک طرف و مردان در طرف دیگر باغ). هنوز دو سال بعد از انتخابات و شورش های عظیم شهری معتقد به ظهور امام زمانی است که همگی را از این  اوضاع نجات دهد. این خیالی بیش نیست. این توهمات شکست خوردند. "اجتماعا" شکست خوردند. همانطور که احیای مشروطه شکست خورده است. اینها تقصیر سیاست شعاری و حزبی نیستند، معضل سیاست اسلام زده و مماشات گری است که دیگر از سلول سلول این فرهنگ و ادب رسمی و نیمه رسمی جدا نیست. مشکل عمیق تر است و با تعارفات دیپلماتیک حل نمیشود. *